خایدالو

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ...

خایدالو

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست ...

شاید

  بی خبر مانده ام از بی خبری  ای که از با خبران آگاهی

  ای که از شامگهان تا دم صبح به تمنای دل و آه وفغان آگاهی

          دو سه چندیست که در پوسته رنج و جفا فارغ از رنگ و ریا

          ز تو خوانم ز تو خواهم که تو دانی تو توانی تو که از سر دلم آگاهی

باور کنید قصد شعر گفتن نداشتم ؛اصلا چنین روحیه ای در وجود خود ندیده بودم .برای نوشتن پستی جدید و آپ کردن بالا اومدم حتی تیتر رو هم انتخاب کردم(حالا هم تغییرش ندادم) که یکباره دو بیت بالا رو ناخواسته نوشتم . حتم دارم به دلتون بشینه یعنی امیدوارم.